با خدا تا خجالت

ساخت وبلاگ

پروردگار اصحاب کهف را در انتخاب تعدادی از مردم رقم زد اینان‌ در زمره پیام آوران الهی بودند در حکمت پروردگار فراموش نکنیم خدا بواسطه پیام آوران اتفاقات را قلم میزند ،انقلاب خدا نزدیک است.

غاری که راهی میشود
خوابی که ازادی میشود
یک شب که سه صد سال میشود
سگی که در این راه همراه میشود
بازا بخودت که راه همین است
برخیز که نگاه به او چنین است

با خدا تا خجالت...
ما را در سایت با خدا تا خجالت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arshkebriyao بازدید : 85 تاريخ : پنجشنبه 27 بهمن 1401 ساعت: 17:14


انکه بامن بوده است ،خداست

در قدیم او پیدا بودم

در اکنون او ظاهر شدم

از رمز به راز راه یافته ام

تا جهانی را آگه کنم

________________________________

اینجا پر از دلنوشته است دلنوشته از وجود می آید و وجود از حال میگوید
وحال از صفت دوم‌ پروردگار
نشات میگیرد  و خرج کردن از
آن تو را به رتبه می رساند

با خدا تا خجالت...
ما را در سایت با خدا تا خجالت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arshkebriyao بازدید : 64 تاريخ : پنجشنبه 27 بهمن 1401 ساعت: 17:14

اتفاق محصول کشمکشهای درونی با خود است کشمکش درونی همان رابطه نامرئی است تاریست که طناب میشود همین کشمکش تو را به مبارزی جنگجو تبدیل میکند البته احتیاجی به برد در این میدان نیست و هیچ مرحله ای را نمیتوانی به پیروزی تشبیه کرد هر بارقه ای در وجود کشمکش است که میتواند اتفاقی را رقم بزند حتی اگر فقط یکی باشد بشرطی که در مسیر هدایتش تشخیص درست باشد هر کشمکش یک تار است گذر کردن از هر تار،تاری دیگر بروز میکند تار همان موانع و سختیهاست که با عبور از انها صخره میشوی اما نرم ،در ثانیه به ثانیه پروردگار شاهد توست اوست که اتفاق را رقم میزند اتفاق مثل معجزه در اختیار ایشان است گاه طریقت نگاهی است که ره چهل ساله میشودو گاه ره صدساله هم نمیشود و البته گاه فقط یک شب میشودصاف که باشی میبردت تا جائی که او میخواهد حال به صافی صداقت را مزین کن در غیر ممکن ترین زمان عمر لحظه ای تو را میسازد آن لحظه در آوردگاهش تو را دیده حال وقت رقم زدن است می نویسد از نگاهت از قدمت از دلت از گذشتت، همه را دیده و میداند ،میدهد چون داشته ای، نرم بوده ای مثل مهربانی اری او دیگر نوشته و کسی یارای مخدوش کردنش را ندارد این نوشتن اتفاق است باید چنان کرد تا در نگاهش نشست درنگاهش هستیم اما تا نشستن در نگاهش باید از قید وبند خود آزاد شویم ما که شوی قواره ات را براندار می کند به تائید که برسی یا در ره چهل ساله ای یا شبی رسیده ای اما امان از آن شب،آن شب خود اتفاق است با خدا تا خجالت...
ما را در سایت با خدا تا خجالت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arshkebriyao بازدید : 70 تاريخ : چهارشنبه 12 بهمن 1401 ساعت: 15:11

به گمانم خسته شده ای از منیا در رودروایسی گیر کرده ای با منکار من حرف زدن با توستحرفه ای که خواستش در دست توستمدد بیشتر از این که با من بوده ایصدایم کردی و ساکت بوده ایدوست دارم اغوشم بکشییا نه دستی روی سرم بکشیبانی این بهانه ها توییباعث دلنوشته هایم توییبه لحظه اشنایی با تو فکر میکنمشوری به حالم می اید و گریه میکنمنمی دانم چه گفتم که دوست داشتییا چه کاری کردم که پا پیش گذاشتیهرچه بود این دوستی شروع شدهرچه خواستی هرچه گفتی همان شدهنوز فکر میکنم خواب میبینمیا در تصورم رویا میبینمهرچه دیدم همان بود که تو میخواستیبه گمانم سالیان است که مرا میخواستیاما باز گاهی دلم میگیردمثل بچه ای که بهانه مادر میگیردخوبی ات این که نگفته را شنیده اییا ندیده مرا، تو زودتر دیده ایبه جائی که نرفته ام رفته ایآن که به ذهنم نرسیده را خوانده ایفراموش نمیکنم نقش اول زندگیم توئینرفته، ندیده، نشنیده ام که انجا توئیهر چه بگویم از لطفت بمن کم استبا چه زبانی بگویم بهترین خدا خدای من استخدایم چگونه است که میخواهی مرانشان میدهی و بداد میرسی مرایاد ندارم که بی یادت زندگی کنمشبی بخوابم و از تو تشکر نکنمباز میبخشی و بخشنده توئیکم نمیگذاری چون افریننده توئیمن تو را دارم و همین برایم بس استسپاس و قدر دانی هر روز از تو کم است با خدا تا خجالت...
ما را در سایت با خدا تا خجالت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arshkebriyao بازدید : 72 تاريخ : چهارشنبه 12 بهمن 1401 ساعت: 15:11